به گزارش گروه پاتوق شيشه اي «شبکه خبر دانشجو»، مقام معظم رهبري، حضرت آيت الله خامنه اي در سخنان مبسوطي در ديدار با بسيجيان در آذرماه سال 84 همزمان با سالروز شهادت امام صادق عليه السلام، ضمن تشريح و تبيين نقش و وظايف بسيج، دلايل برخي مخالفت ها با اين شجره طيبه را برشمردند.
مشروح سخنان حضرت آيت الله خامنه اي به اين شرح مي باشد:
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
هفتهى بسيج و ميقات فرزندان دلاور اين كشور و تجديد خاطرات عظمتهايى كه اين جوانان در طول اين سالها آفريدهاند، فرصت بسيار مهم و بزرگى است.
امروز مصادف است با سالگرد شهادت امام صادق (عليهالصّلاةوالسّلام). بين حركت امام صادق (عليهالصّلاةوالسّلام) و بهطور كلى حركت عمومى ائمهى هدى (عليهمالسّلام)، بخصوص نُه امامى كه از بعد از حادثهى عاشورا تا زمان غيبت حضرت ولىعصر (ارواحنا فداه) اين منصب را داشتند، با رفتار و هويت و حركت بسيجىِ امروز ملت ما، رابطهيى وجود دارد. وقتى شما به تاريخ اسلام نگاه مىكنيد، مقطعى را مىبينيد كه در آن، خلافت - يعنى حكومت مبتنى بر پايههاى دين - تبديل شده است به سلطنت، كه يكى از مقاطع بسيار خطرناك تاريخ اسلام است. البته بعضى از صحابهى بزرگ پيغمبر در همان اوقات، جامعهى اسلامى را از اينكه اين حادثه پيش بيايد، برحذر مىداشتند؛ اما پيش آمد. چرا پيش آمد و علل و عواملش چه بود و چه كسانى بودند؟ اينها فعلاً مورد بحث من نيست، ولى اين حادثه اتفاق افتاد. نتيجهى اين اتفاق اين بود كه جامعهيى كه بر اساس ارزشهاى دينى و اسلامى و در جهت سعادت و صلاح انسان و انسانيت پديد آمده بود، مسير خودش را بهصورت فاحشى تغيير داد. وقتى از منبع و مركز حكومت يك جامعه، تقوا نتراود، صلاح و دين و معرفت و هدايت سرازير نشود، بلكه بهعكس، از رأس قلهى جامعه، دنياطلبى، اشرافيگرى، مادهگرايى، شهوتپرستى صادر شود و بروز كند، معلوم است كه در يك چنين جامعهيى، چه بر سر ارزشهاى اصيل و والا خواهد آمد. و اين اتفاق در يك برههيى، سالها بعد از وفات نبىمكرم اسلام، در تاريخ صدر اسلام پيش آمد. در چنين شرايطى، دلسوزان و مؤمنان صادق، چه وظيفهيى دارند؟ در رأس همه، آن كسانى كه بيش از همه وظيفه دارند، امامان معصوم هستند؛ زيرا خداى متعال به آنها از علم خود، از روح خود، از هدايت خود، نصيب وافرى داده است؛ آنها را عالم و معصوم و هدايتكننده و هدايتشونده قرار داده است. ائمهى ما در اين دوران، وظيفهى خودشان دانستند كه در مقابل اين انحراف عجيب بايستند. آنها مدتى با ايستادگىِ روياروى و واضح سياسى - مثل دوران امام حسن و امام حسين (عليهماالسّلام) كه اثر خود را گذاشت - كار خود را كردند. آن كار، شعلهى اعتراضِ عميقى را به وضعيت تازهى پديدآمدهى انحرافى در جامعهى اسلامى برافروخت و بعد از آن، در دوران ائمهى بعدى، اين كار با دشوارى بسيار پيچيده و پُررنجى ادامه پيدا كرد. ائمهى اطهار (عليهمالسّلام) وظيفهى خود مىدانستند كه هم پايهى ارزشها و تفكر اسلامى را در ذهنيت جامعه مستحكم و عميق نمايند و هم سعى كنند كه بناى آن سلطنت پديد آمده و بناحق بر جاى نبوت نشسته را منهدم و ويران كنند و يك بناى حقيقى و صحيحى بهوجود بياورند. ائمه (عليهمالسّلام)، اين دو كار را مىكردند. آنچه عرض مىكنم، موضوع يك بحث بسيار طولانى و ريز است كه كتابها خواهد شد؛ اين، يك تصوير اجمالىِ از دور است.
ائمه (عليهمالسّلام)، مبارزهى بسيار پُررنج و پُرتلاش و پُرمحتوا و فراگيرى را مىكردند؛ هم در زمينهى معنوى و فرهنگى؛ براى حفظ پايههاى اعتقاد اسلامى و جلوگيرى از انحرافى كه در جهت بناى حكومت سلطنتى ممكن بود بهوجود بيايد، كه بهوجود آمده بود؛ هم در جهت مبارزهى سياسى. اوج اين حركت در زمان امام صادق بود. نمىشود گفت در زمانهاى ديگر، اين حركت اوج نداشت؛ چرا، در زمان امام رضا (عليهالسّلام) و در زمانهاى ديگر هم همينطور بود؛ منتها زمانه در دوران امام صادق (عليهالسّلام) يك فرصت و فسحتى را در اختيار گذاشت و اين بزرگوار توانستند كارى بكنند كه با پايههاى معرفت اسلامىِ صحيح در جامعه، آنچنان مستحكم بشود كه تحريفها ديگر نتواند اين پايهها را از بين ببرد. ايشان اين كار را كرد، تا اين زمينه بماند و در هر دورهيى از دورههاى تاريخ، كسانى كه لايق هستند، بتوانند از اين زمينه استفاده كنند و نظام اسلامى و مبناى مبتنى بر ارزشهاى اسلامى را بهوجود بياورند و اين بناى رفيع را بسازند. اين، كارِ امام صادق (عليهالصّلاةوالسّلام) است. آنچه كه ما امروز در عرصهى نظام جمهورى اسلامى با آن مواجه هستيم، شباهتى به اين حركت عظيمِ عميقِ نيازمند به صبر و حوصلهى ائمه (عليهمالسّلام) دارد؛ به همان اندازه هم تأثيرات عميقى را دارد.
امروز دنياى اسلام تقريباً شامل يك ميليارد و نيم جمعيت، با حدود پنجاه كشور و دولت، است. اگر در بين اين جمعيت عظيم - كه در نقاط مهم دنيا هم ساكنند - تكيهى به ارزشهاى اسلامى وجود مىداشت، بدون شك، امروز ملت مسلمان و امت بزرگ اسلامى پيشتاز در علم و مدنيت و معرفت و جلوهى دين و دنيا و اخلاق و زندگى بود؛ چيزى كه امروز ما در دنيا نداريم و نظير آنچه را هم كه اين تصوير را در ذهن ما زنده مىكند، در دنيا نيست. ملتها و دولتهاى غرب، پيشرفت علمى دارند؛ جلوههاى براقى در زندگى آنها مشاهده مىشود؛ اما اين، فقط بخشى از وجود انسان است و اخلاق و معنويت، رحم و انصاف، دلبستگى به آرمانهاى والاى الهى، ارتباط با خدا و پرداختن به دل، در زندگى آنها نيست و روزبهروز كمرنگتر شده است و باز هم دايم كمرنگتر مىشود. اگر يك روز معابد و كليساهاى آنها يك مَسحهيى از معنويت داشت، آن هم بتدريج تحتتأثير هيمنهى ماديت دنيا ضعيفتر و ضعيفتر و ضعيفتر مىشود؛ اما ما در طول اين قرنهاى متمادى، يك مجموعهى عظيم انسانى را در دنيا نداشتيم كه هم بتواند دنياى خود را از لحاظ بهرهمندى از مواهب طبيعت و پيشرفتهاى علمى دنيايى آباد بكند، هم توجه به معنويت، توجه به اخلاق، جزء اصلى زندگى آنها باشد و آنها با خدا ارتباط خودشان را قطع نكنند و براى ارتباطات مهم زندگى هم از تعليم و هدايت الهى خودشان را محروم نكنند. دنياى اسلام مىتوانست چنين وضعيتى را داشته باشد؛ اما متأسفانه پيش نيامده. دنياى اسلام تا وقتى انقلاب عظيم اسلامى پيش نيامد، يك نظام مبتنى بر تعاليم اسلام و هدايت اسلامى را تجربه نكرد. اين انقلاب درست در خط جهتگيرى ائمه (عليهمالسّلام) قرار داشت. ما اگر در اين بيستوهفت سال توانستيم و در وسع و قدرت ما بود كه حركت خود را با همان نواخت و آهنگى كه ائمه (عليهمالسّلام) پيش مىرفتند، تنظيم بكنيم، امروز به قلههاى خيلى رفيعى رسيده بوديم؛ منتها ما ضعيف و ناقص هستيم. آنچه پيغمبر اكرم در ظرف ده سال حكومتِ خود انجام داد، جوامع معمولى و رهبران معمولىِ مؤمن به همان راه، در ظرف صد سال هم نمىتوانند انجام بدهند. نواخت كار و آهنگ حركت ما، آهنگى است كه از ضعفهاى ما سرچشمه مىگيرد. ما در جنب آن انسانهاى قدسى و بزرگ، انسانهاى ضعيفى هستيم، ولى بههرحال حركت كرديم و به قدر وسع و توان خود پيش رفتيم.
ملت ايران از جان خود، از عزم و ارادهى پولادين خود مايه گذاشت و تا امروز كارهاى عظيمى انجام شده است كه بعضى از آنها شبيه افسانه است. اين حركتى كه از اول انقلاب تا امروز در جهت ايجاد يك بناى رفيع اجتماعىِ مبتنى بر هدايت دين و انگشت اشارهى قرآن، در كشور ما انجام مىگيرد، تداوم همان حركت ائمه (عليهمالسّلام) است. لُب و لباب و مظهر خالص و كامل اين حركت هم از اول انقلاب تا حالا، بسيج بوده است. وقتى مىگوييم «بسيج»، مراد ما فقط يك مجموعهى نظامى و مُلبس به لباس نظامى و آموزشهاى نظامى نيست، بلكه بسيج، يعنى مجموعهى انسانهايى كه نيروى خودشان را به ميدان مىآورند تا در جهاد عمومى كشور و ملتشان، در جهت رسيدن به قلهها، فعال باشند و با آنها همكارى كنند و در كارشان سهيم باشند؛ اين، معناى بسيج است. آن مادرى كه با عشق به فرزند خود - كه عشق مادران به فرزندانشان، چيزى شبيه افسانههاست؛ افسانهيى كه هر روز در زندگى ما، هزاران و هزاران بار واقعيت و تجسم پيدا مىكند - با طوع و رغبت، او را راهى جبههى دفاع مىكند و بعد كه جنازهى فرزند شهيدش را تحويل مىگيرد، به جاى اظهار پشيمانى، به جاى اظهار گله، اظهار سرافرازى و افتخار مىكند، مظهر يك بسيجى كامل است. آن خانوادههايى كه در دوران سخت اين كشور، در همهى مشكلاتى كه بر سر راه اين ملت وجود داشت، خود را سهيم دانستند؛ با زبانشان، با پولشان، با كارِ دستىشان، با حضورشان، همان كارى را كه مىتوانستند انجام بدهند، آن را به ميدان آوردند، اينها بسيجىاند. يك سياستمدار بسيجى، يك نظامى بسيجى، يك دانشجوى بسيجى، يك روحانى بسيجى، يك كشاورز بسيجى، يك كارگر بسيجى، يك محقق و دانشمند بسيجى، يك استاد بسيجى، از همهى قشرها يك بسيجى، آن كسى است كه مقدورات و امكان خود را در راه هدفهاى عظيم اين ملت به ميدان مىآورد؛ خود را سهيم مىكند؛ خود را مسؤول مىداند و مايل نيست كنار بنشيند، تا ديگران تلاش كنند، او هم نگاه كند؛ يا آنجايى كه سودمند است، سودش را ببرد؛ و يا تا يك گوشهاش ساييده شد، بنا كند به ايراد گرفتن و اعتراض كردن؛ اينجور انسان هم در جامعه داريم؛ بسيجى آن كسى است كه اينگونه نيست. آنجايى كه نيازمند رفتن به عرصهى نظامى است، او پيشاهنگ است؛ جوان و پير هم نمىشناسد؛ دور و نزديك هم نمىشناسد؛ آن جايى كه جاى حضور در عرصهى سياسى و ميدان سياست است، او فعال و پُرنشاط است؛ آن جايى كه در عرصههاى بينالمللى بايد حضور پيدا كرد - عرصههاى گوناگون بينالمللى؛ عرصهى سياسى، عرصهى فرهنگى، عرصهى ورزشى - او در آنجا، مظهر عزت ملت و كشور خود است. با اين روحيه، با اين احساس، در آنجا حاضر مىشود؛ آن جايى كه جاى علم است، جاى تحقيق است، جاى صبر كردن بر مشكلاتِ نوآورى علمى است، از جان و ذهن خودش مايه مىگذارد؛ آن جايى كه جاى پول خرج كردن است، اگر پولى دارد، پول خرج مىكند. اين، بسيجى است.
بسيجى هم شدت و ضعف دارد. بعضى در ميدان بسيج، خلوص و صفايشان مثل خورشيد مىتابد و انسان را مجذوب مىكند. بههرحال، بسيج يك فرهنگ است؛ بسيج، يك ذهنيت برجسته و والا در جامعهى ماست.
ابراز دشمنى با بسيج، يعنى ابراز دشمنى با مجاهدت و تلاش و نشاط و كار در همهى ميدانها. خيلى روشن است كه آرزومندانِ ناكامى اين ملت، از بسيج ناراحتند. هر كس آرزومند است كه اين ملت ناكام بشود و شكست بخورد، از حضور بسيج ناراحت است. همهى دشمنان، همهى حاسدان، همه دلبستگان به دشمن در داخل، از بسيج خوششان نمىآيد. اگر بتوانيد بسيج را هرچه فراگيرتر كنيد و دلهاى بيشتر و نشاطِ متراكمترى را وارد اين صحنهى عمل بكنيد، آيندهى اين كشور تضمينشدهتر است. روحيهى بسيجى يك روحيهيى است كه اگر در هر نقطهيى و در هر قشرى بهوجود بيايد، در آنجا فعاليت و نشاط و حركت و حيات را مضاعف و چند برابر مىكند؛ اين معناى بسيج است.
بعضى خيال مىكنند بسيج يك سازمان دولتى است؛ اما اينطور نيست. اگر هر كدام از دستگاههاى گوناگون كشور روحيهى بسيجى پيدا كنند، توفيقاتشان بيشتر مىشود. امروز خوشبختانه دولت و رئيسجمهور و مجلس شوراى اسلامى و مسؤولان گوناگون افتخار مىكنند كه عضو بسيجند. فرهنگ بسيجى است كه مىتواند بر همهى تحولات اين كشور فايق بيايد و حركت اين كشور را تضمين كند.
عزيزان من! ملت ما دهها سال از مسيرى كه بايد پيش مىرفت، عقب نگه داشته شد؛ ما بايد اين عقبماندگى را جبران كنيم. اينها واقعيت است؛ اينها عينيات تاريخ ماست. با ملت ما، يعنى همان ملتى كه امروز در ميدان علم كه وارد مىشود، در دنيا شگفتى مىآفريند؛ در برخورد نظامى كه وارد مىشود، دشمنانِ مجهز را دچار حيرت مىكند؛ در زورآزمايىهاى سياسى كه وارد مىشود، حريفان قَدَر را حريف مىشود - ما ملتى اينگونه داريم. اين ملت با اين سرمايههاى استعداد انسانى و با اين سرزمين پهناور و حاصلخيز و زرخيز و سرشار از منابع طبيعى، مىتوانست در اوج قلهى علم و تمدن و پيشرفت مادى و معنوى قرار بگيرد - كارى كردند كه شد جزو كشورهاى جهان سوم؛ آن هم در آن رديفهاى آخرِ آخر! اينكه اينقدر دانايان اين كشور به رژيم طاغوت لعن و طعن مىكنند، بيهوده نيست. اين جنايت بر كشور ما وارد آمده و بر ملت ما تحميل شد. ملتى را كه مىتوانسته به اوج بينهايت پرواز كند، بالهايش را بريدند، پاهاش را بستند و زخمىاش كردند؛ ملت ما را به يك ملت بدبين به خود، نااميد از آيندهى خود، بىتحرك براى رسيدن به افقهاى دوردست، مجذوب و واله در مقابل ديگران، تبديل كرده بودند؛ اما انقلاب آمد و يك تكان سخت و يك تغيير نگرش عميق به اين ملت داد، كه ملت ما بيدار شد، حركت كرد، راه افتاد، خودش را شناخت و گفت «مىتوانيم»؛ و توانست، حالا هم پيش رفته است. موتورِ حركت ما، ايمان ماست و اتكاى ما، به خداست؛ تكيهى ما، به راهنمايىها و هدايتهاى الهى است، كه در معارف دينى و در احكام ما وجود دارد؛ حركت ما هم حركت خوبى بوده و دشمن هم اتفاقاً همين نقطهى اساسى، نقطهى ايمان، را بمباران مىكند. الان در بين جامعهى ما يك مجموعهيى افتخار مىكنند و با حماسه، از ايمان خودشان ياد مىكنند. اين، خيلى باارزش است. اين، بسيج است.
همهى ابزارهاى فرهنگى و تبليغى در طول صد سال يا بيشتر بهكار گرفته شد، تا اين ملت را به خودشان بدبين كنند - يكى از شخصيتهاى سرشناس معروف مىگفت: ايرانى، يك لولهنگ نمىتواند بسازد! - لولهنگ يعنى آفتابه گِلى؛ آن زمانها از گل، آفتابه درست مىكردند. اينجور اين ملت را تحقير مىكردند. اين ملت حالا در زمينههاى زيستى، در زمينهى فعاليتهاى گوناگون علمى، تحقيقى كارهايى مىكند كه خودش را جزو ده كشور اول جهان قرار مىدهد؛ اين، شوخى نيست. اين مسأله به ملت ما، به شما جوانها، در هرجا كه هستيد و در هر قسمتى كه كار مىكنيد، هشدار مىدهد كه قدر خودتان را بدانيد، حركت كنيد، نااميد نشويد؛ شماها مىتوانيد. شما آن نسلى هستيد كه اگر خوب عمل كرديد، آيندهى اين كشور را - صد سال، دويست سال يا بيشتر - تضمين خواهيد كرد. همين بيدار شدن، همين حساس بودن، همين انگيزه داشتن، همين ايمان، همين اميد، همين تكيه به هدايت الهى و اعتماد به كمك الهى، قوارهى اصلى بسيج است؛ اين يك فرهنگ است. اگر اينطور حركت كنيم، خداى متعال كمك خواهد كرد. كمك الهى متعلق به همهى خلايق است؛ به شرطى كه خودشان را آمادهى دريافت اين كمك كنند؛ دستشان را دراز كنند و اين ميوه را بچينند؛ از جا بلند شوند، همت كنند و از اين ميوه استفاده كنند؛ اين، در اختيار همه است. البته عدهيى نمىخواهند، شهوات نمىگذارد، گمراهىها نمىگذارد، كورىها نمىگذارد كه ببينند و بفهمند و همت كنند؛ اما شما ملتى هستيد كه خواستهايد، شناختهايد، حركت كردهايد و استفادهى زيادى هم بردهايد، باز هم بايد تلاش كنيد، تا انشاءاللَّه از رحمت الهى استفاده كنيد و انشاءاللَّه دعاى حضرت بقيةاللَّه هم شامل حال همهى شماها باشد.
والسّلامعليكمورحمةاللَّهوبركاته